در جوامع پیشرفته، قوانین و اصول اساسی برای پیشرفت کشور از اهمیت بالایی برخوردارند. این جوامع از استقلال برخوردار هستند و دارای اقتصاد متنوع و پیشرفته، درآمد سرانه بالاتر، صنایع خلاق و زیرساختهای تکنولوژیکی پیشرفتهای نسبت به کشورهای در حال توسعه میباشند.
اکثر جوامع پیشرفته از تکنولوژی پیشرفته، سیستمهای بهداشت و آموزش قوی، شهروندانی با درآمد بالاتر و حمایت قانونی یکسان برای همه برخوردار هستند. در جوامع توسعهیافته، هدف اصلی اصلاحات اداری، افزایش اثربخشی و کارایی سیستمها است. این هدف با کاهش دخالت دولت در اقتصاد، کاهش هزینهها، تضمین شفافیت، بهبود عملکرد سیستمهای کنترلی و گسترش استفاده از شایستهسالاری در خدمات عمومی تحقق مییابد.
در جوامع توسعهیافته، ثبات یک ویژگی اصلی است. ثبات جامعه به معنای پاسخگویی سیستمهای کنترل دولتی و سازوکارهای تنظیم اقتصادی و اجتماعی به انتظارات و نیازهای شهروندان و افزایش رضایت آنهاست. این ثبات به میزان نهادینه شدن ساختارهای مدیریتی و مشروعیت نهادهای حاکمیتی وابسته است. کشورهای توسعهیافته با نظامهای سیاسی پایدار، سطح بالای نهادینه شدن، مشروعیت قانونی و عمومی و مشارکت گسترده شهروندان در مدیریت امور عمومی، با کشورهای در حال توسعه تفاوتهای چشمگیری دارند.
سیاستگذاری در جوامع توسعه یافته
در جوامع توسعه یافته، برنامهریزی و اجرای قوانین بر اساس اصول و پیشرفت کشور، بر مذهب، سنت یا عقیدهی گروه خاصی حاکم میشود. در این جوامع، سیاستگذاری مدون و اصولی برای توسعهی جهانی در بخشهای مانند آموزش، بهداشت، صنایع و کشاورزی وجود ندارد.
ثبات برای اجرای قوانین ضروری برای توسعهی کشور وجود ندارد و قوانین منوط به سلیقهی حاکمان تعیین میشوند، بنابراین در سیاستگذاری کلان هم به میزان برخوردار نبودن دانش سیاسی حاکمان، بیثباتی در وضع اجرای همان قوانین مورد تایید حاکمان هم صورت میپذیرد.
عدم توجه به قوانین ضروری برای توسعهی کشور که برخلاف ایدئولوژی حاکمان وضع شدهاست، باعث بیثباتی در اقتصاد و سیاستگذاری کلان میشود و در سیاستگذاری خرد هم موفقیت مدیریت توسعه به عملکرد مسئول یک حوضه تنزل پیدا میکند.
در این گونه کشورها، به علت شکنندگی قوانین به علت برخورد سلیقهای ارگانها، مردم به جای تمرکز در کارهای مربوط به خود، درگیر سیاستی میشوند که وقت و انرژی و عملکرد درست را از آنان میگیرد.
حل مشکلات اقتصادی، از بین بردن فقر و حل منازعات توجه کمی به عملکرد نهادها و سازمانهای برای رفع مشکلات مردم و توسعهی کشور دارد. وظیفهی دولت است که این موارد را انجام دهد و وقتی این وظایف انجام نمیشود، مردم هر روز درگیر سیاست میشوند که عملکرد آنان را هم در انجام دادن درست وظایفشان تحتتاثیر قرار میدهد.
نقش دولت در جوامع توسعه یافته
در این جوامع، سیاست در زبان و رفتار مردم ظاهر میشود. مردم برای تقلیل فشار اقتصادی، از ابزار زبان برای کنشهای مدنی بهره میبرند و چون هر کنشی مورد سرکوب قرار میگیرد، مردم به ناچار برای تقلیل سرکوب، از زبان طنز بهره میبرند. بنابراین، درگیر و آمیختگی سیاست از روی اجبار در زندگی مردم را نباید با مشارکت دموکراتیک مردم در سیاستگرایی اشتباه گرفت.
وقتی جامعه مشاهده میکند ایدئولوژی که همان عقاید نادرست است؛ مانند دین، سنتها و باورهای گروهی بهجای قانونهدفمند ضروری و مدون برای توسعه کشور از لحاظ اقتصادی و سیاسی حاکم شدهاست، سیاست دولت، جهان واقعی و ضرورت زندگی کنونی جامعه را بازتاب نمیدهد. بلکه تفکرات و عقاید گروهی را برای سوءاستفاده از مردم را نمایندگی میکند.
در این موقع، مردم در هر طیف و گروهی کنشگران سیاسی و مدنی تبدیل میشوند و برای جلوگیری از سرکوب، از ابزار زبان برای بیان عقیدهها و خواستههای سیاسی خود بهره میبرند تا ایدئولوژی نو پدید آید و ناخودآگاه جمعی را تحتتاثیر قرار دهد. در چنین وضعیتی، یک ایدئولوژی جدید میتواند کل ساختار جامعه را به سرعت تغییر دهد.
نویسنده: مهریپاشافامیان